تا نام ایوبی آمد، قسم بخورم به بابامنیر؛ به همان امامزاده قسم که: اگرچه ما ایوبی داریم اما صبر ایوب نه!همانطور که اگر چه شهرداری داریم اما شهر نه!* میگویند برای از بین رفتن تو، باید هم از ماسک استفاده کرد و هم فاصلهی اجتماعی را رعایت کرد و هم اینکه صبر ایوب داشت. جناب کرونای عزیز، باور بفرمایید پدرم توان خریدن چندصد ماسک یک بار مصرف برای استفادهی روزانه را ندارد و الان بیش از یک ماه است که از یک ماسک، هزاران بار استفاده کردهاست؛ خوب نگاهش کن، پیر است و مجروح؛ دلت نمیسوزد؟
کد خبر: ۵۹۸۴
تاریخ: ۱۶ آبان ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۴
"خبر نورآباد" – سرویس اجتماعی:احسان احسانی نصرآبادعلیا _ جناب کرونا، آنقدر بیخبر و به یکباره آمدهای و میزنی و میبری و درو میکنی؛ که حتی فرصت خداحافظی با عزیزانمان را نداریم. اصلا کار نداری و انصاف هم نداری که آنچه میگیری، جان یک شاعر دندانپزشک خوش آوازه یا رزمنده سالهای دفاع مقدس باشد؛ بی انصاف حتی ریز و درشت و پیر و جوان هم نمیکنی...
به ما گفته بودند که تو با آمدن بهار خواهی رفت، همانطور که قرار بود با آمدن بهار آزادی، ضعف و درد بیماری شاهنشاهی از بین برود؛ ۴٢ بهار گذشت و درد ما بیشتر شد؛ نکند تو هم قرار است ۴٢ بهار بگذرد و دردمان را کم نکنی؟ تفنگت را زمین بگذار بی مروت...
اصلا قرار نبود اینقدر بمانی، تا آنجا که روزهای اول به ما گفته بودند حرفی از کرونا و آلوده شدن کسی نزنیم و خبری منتشر نکنیم! چه شد پس؟ اینقدر میزبانان خوبی بودهایم که دل کندن از ما برایت سخت شده است؟
لامروت؛ ما فکر میکردیم چون ترک و لر و عشایر و جان سخت هستیم، زورمان به تو هم خواهد رسید؛ فکر کردیم چون سالها، رنج و سختی، بی آبی و بی برقی و زندگی در کوهستان را تحمل کرده بودیم؛ حتما زورمان به تو هم خواهد رسید و تو هم مثل آمریکا هیچ غلطی نخواهی کرد! ای لعنت بر پدر هردوی شما، که هم او با ما غلطهای بسیاری کرد و هم تو با ما...
لاکردار؛ ما همانهایی هستیم که زجر و محنت تعطیلی کارخانه قند را کشیدهایم؛ ما آنانی هستیم که هنوز نمیدانیم سد پارسایان بالاخره ردیف بودجه دارد یا نه؟ بی پدر؛ ما همان مردمی هستیم که از پتروشیمی فقط عکس فنسهایش را دیدهایم؛ حداقل با ما کاری نداشتهباش ما خود سالهاست که طاعون زدهایم.
من هنوز کلی سوأل بی جواب در ذهنم ماندهاست، نمیخواهم بمیرم؛ من هنوز نمیدانم کربلاییِ قهوهای پوش، با علی احمدی بود یا نبود؟ من هنوز نمیدانم بعد از سیدابوطالب چه کسی فرماندار خواهد شد! حتی اصلا نمیدانم این آقای دکتر ایوبی بالاخره اصلاحطلب بود یا اصولگرا؟ حداقل به اندازه چند ماه برای رسیدن به جواب پرسشهایم، مهلت بده...
تا نام ایوبی آمد، قسم بخورم به بابامنیر؛ به همان امامزاده قسم که: اگرچه ما ایوبی داریم اما صبر ایوب نه!همانطور که اگر چه شهرداری داریم اما شهر نه!* میگویند برای از بین رفتن تو، باید هم از ماسک استفاده کرد و هم فاصلهی اجتماعی را رعایت کرد و هم اینکه صبر ایوب داشت. جناب کرونای عزیز، باور بفرمایید پدرم توان خریدن چندصد ماسک یک بار مصرف برای استفادهی روزانه را ندارد و الان بیش از یک ماه است که از یک ماسک، هزاران بار استفاده کردهاست؛ خوب نگاهش کن، پیر است و مجروح؛ دلت نمیسوزد؟
کرونا خان؛ ما عشاير زادهایم، وقتی یکی از بستگانمان فوت میکند؛ رسم داریم تا چند روز در خانه متوفا برای همدردی جمع شویم؛ تا آنجا که صاحب عزا رخت و پتو و لحاف کم میآورد و تا هفت خانه آنورتر، از همسایهها قرض میگیرد؛ اکنون با ما کاری کردهای که حتی جرأت رفتن به تشییع عزیزانمان را هم نداریم، عروسی و ساز و دُهُل پیشکش. باور کن دلمان اندازهی دل یک گنجشگ برای آنکه ساز و نقاره بزنند و چهاردستمالی برقصیم، تنگ شدهاست؛ حداقل یک شب به اندازه یک عروسیِ خانگی، برای استشمامِ دوبارهی بویِ برنج سوختهی دعوتی، دست از سرمان بردار و فردا باز بگیر و بزن و ببند.
پدرانمان در جادهی کوپن داغ نوعروس دیدهاند و مادرانمان در جاده تنگ ابوالحیات داغ پسر؛ الباقیمان هم که در رفتهایم، ماندهایم تا در کدام سرپایینی جادهی بوان یا در کدام پیچ جادهی تنگ لله جان بسپاریم؛ ولی خوب الحمدالله از کرامات شیخ، پراید مرز صد میلیون تومان را هم رد کرده و حداقل دیگر زورمان به خرید ماشین نمیرسد و زنده میمانیم؛ شما هم کرمی فرما و بگذار چند صباحی زنده بمانیم، شاید زورمان به خرید تخممرغ و چشممان به جمال روغن افتاد و توانستیم گذران عمر کنیم؛ گوشت و برنج و غیره، پیشکش...
بَبَم جان؛ از همان جادهای که آمادهای، راهت را بگیر و از این شهر برو؛ ببخش که روزهای اول شما را دست کم گرفتیم و هی برایت جک ساختیم و گفتیم لر کرونا نمیگیرد! اصلا تو قوچ، تو غول، دست از سر ما بردار که ما خود نای پیشگیری و رعایت نداریم مگر آنکه شما لطفی کنید و بی خیال ما شوید؛ چراکه ما با دلار سی هزار تومانی و سکهی پانزده میلیونی، دیگر نایِ رفتن به راه راست را نداریم؛ حداقل شما راهت را کج بفرما!