هفتم ابان ماه 1395 به مناسبت بزرگداشت روز کوروش جمع کثیری از هموطنان از نقاط مختلف ایران به شهر پاسارگاد جهت شرکت در این مراسم سفر کرده بودند تا بر مقبره وی حضور یابند.
"خبر
نورآباد" – چند رسانه ای:هفتم ابان ماه 1395 به مناسبت بزرگداشت روز کوروش جمع کثیری از هموطنان از نقاط مختلف ایران به شهر پاسارگاد جهت شرکت در این مراسم سفر کرده بودند تا بر مقبره وی حضور یابند.
اما دیگه دوره این کارا گذشته عزیزم
به فکر قیامت باش که فمن یعمل مثقال خیرن یره فمن یعمل مثقال ذرته شرً یره
ای وای بر این مردمان هیچگرا و پوچ فهم
وای که چقدر ضدانقلاب تو این مملکت داریم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای خدای کوروش و ای کوروش ای پدر بزرگوار من خودت
این بنده حقیر ضد انقلاب رو ببخش!
آیا علم کردن کورش و وطن پرستی در تقابل با اسلام گرائی و یکتا پرستی نیست؟؟
چرا اجتماع چندصد نفری پاسارگاد از دید رسانه های غربی مخفی نمیمانه اما اجتماع 20 میلون نفری اربعین که دردنیا نظیر نداره رسانه های غربی را هم کور وهم کر کرده ؟؟؟
کورش خوب یا بد جزء هزاران شاهی بود که حکومت کرد و رفت تازه کلی هزینه کرد برای ایجاد چند کتیبه و سنگ نوشته که اسم خودش بمانه اما امام حسین بدون بناء کاخ و سنگ نوشته ای پرچم یا حسینش تا نیو یورک غربی ترین نقطه زمین چین شرقی ترین و آفریقا و اروپا رفته آیا نباید به این هویت الهی وعزت مندانه جدید و این امپراتوری عظیم اعتراف کرد .چراغی را که ایزدبرفروزد هرآنکس پف کندریشش بسوزد
هدف عزت ایران و ارتقاء انسانیت،یکی را فدای دیگری نکنید،
ضمنا فحش دادن کاری را حل نمیکند،بی منطق را گوش شنیدن نیست،چه فحش باشد چه ادب
مشخصه این برنامه ها رو اتاق فکر پسر شاه کشیده که تشریف بیاره ایران ولی اینجاشا نخونده که این انقلابو به راحتی بدست نیاوردیم که راحت از دست بدیم که بخواد بیاد و شاه ایران بشه بچاپونه بد تر از بچاپونای فعلی حکومت اسلامی میمونه با نون خشک سر میکنیم تو این وضعیت تحریم حتی اگه سر این سفره عده ای زیاد تر از حقشون بخورن خودمون ادبشون میکنیم ولی استقلالمونو از دست نمیدیم هرگز و مزدور امریکای دزد را حتی برای یک لحظه به کشورم راه ننمیدیم واینکه کوروش کبیر انسان بود نه این خایه مالای امریکا...
1-در شخصیت کوروش، عنصر رهایی بخش برای خودشان را میبینند.
2-مطرح شدن چهرهی خشایارشاه به عنوان داماد یهود. خشایارشاه، فردی بیعرضه بود که اجازه داد تا همسر و وزیر او یهودی بشوند و شاهی مترسکوار به عنوان نماینده ایرانی در رأس کار باشد اما تمامی زیرمجموعه دولتش یهودی باشند.
همچنین اصرار و تلاش زیادی از سوی مورخین غرب و مورخین نزدیک به یهود، در جهت حذف، تحریف یا به حاشیه بردن دورهی طلایی تاریخی ایران یعنی سلسلهی اشکانیان است.
سلسلهی اشکانیان، ضد تهاجم فرهنگی، سیاسی، نظامی غرب عمل کرده و در حالی که تمام ایران به سیطره و سلطهی سلوکیان (یونانیان یعنی تمدن برجستهی آن زمان) درآمده است، اینان را از ایران بیرون میکنند. این دورهی تاریخی، به علت تهاجم فرهنگی و نظامی غرب به ایران، شباهتهای زیادی به عصر کنونی دارد و میتواند به عنوان الگو مورد استفادهی ما قرار گیرد. به همین علت غرب از اشکانیان کینه به دل دارد.
پس از یورش اسکندر مقدونی به ایران در زمان داریوش سوم، (گرچه نوع این تهاجم از لحاظ تجهیزات و تدارکات آن زمان، مخدوش است) سلوکیان به مدت چند سال بر ایران حکومت میکنند و تلاش بسیاری در جهت تغییر فرهنگ ایرانی صورت میدهند اما با ظهور جریانی در سیستان و بلوچستان از قوم سِکاها ناکام میمانند. این جریان بعدها به اشکانیان مشهور میشوند. اشکانیان از سیستان به سمت شمال آمده و خراسان را آزاد میکنند؛ سپس مازندران تا ارمنستان را نیز آزاد کرده و در ۲۰۶۵ سال قبل، به سمت همدان پیش میروند. این زمان، مصادف با اوجگیری امپراتوری روم است.
امپراتوری روم به صورت شورایی اداره میشد و «سزار»، «پومپِی» و «کراسوس» هر سه به عنوان اعضای شورای پادشاهی محسوب میشدند. سزار به عمق اروپا رفته و انگلیس را تصرف میکند. پومپِی به مصر رفته و شاه مصر را کنار میزند و خواهرش «کلوپاترا» را به جای او حاکم مصر میکند. (این فرد، حاکم دستنشاندهی غرب در مصر میشود که در مواجهه با غرب، هیچ تغیری نداشته و در تاریخ آمده که از هریک از مقامات رومی که به دیدار او میرفت، فرزند دارد. این عمل در علوم سیاسی به «استعمار کلاسیک» شهره است و امام خامنهای از آن به «استعمار نو» یاد میکنند. ذکر این نکته نیز لازم است که غرب، همزمان با حذف چهرهی طلایی اشکانیان، به برجستهسازی هخامنشیان و کلوپاترا پرداخته است. زیرا از منظر آنان، کشوری که به تسخیر غرب درمیآید باید همچون مصر در زمان کلوپاترا باشد؛ و آنان را به گرمی و با آغوش باز بپذیرد نه همچون اشکانیانی باشد مقابل تهاجم غرب مقاومت میکنند و آنها را بیرون میرانند.)
شورای امپراتوی روم، به ژنرال کراسوس مأموریت داده تا به ایران یورش ببرد، اشکانیان را شکست داده و سرزمینهای ایرانی که اسکندر مقدونی به سلطه خود درآورده بود را احیا کند. در مقابل نیز، شاه اشکانی به سردار سورنا که در ارمنستان حضور داشت فرمان میدهد تا خود را برای مقابله با کراسوس مهیا نماید. سپهبد سورنا در منطقه «حرّان» بعد از دیرالزور با ژنرال کراسوس میجنگد. (نکته عجیب این است که همین منطقه در عصر امروز نیز میدان تقابل سنگین ایران و غرب است؛ جایی که داعش با حمایت و پشتیبانی کامل غرب، یورش برده و با مقاومت دلیرمردان مسلمان بیرون رانده میشود.) در اسناد تاریخی آمده است که کراسوس ۱۲۰ هزار نیرو با خود به همراه آورده بود در حالی که سپهبد سورنا تنها ۱۲ هزار نیرو به همراه داشت. سپهبد سورنا شکست سنگینی به امپراتوری روم میدهد به طوری که ۴۰ هزار تن از آنان کشته شده و ۲۵ هزار تن را اسیر کرده و به ارومیه امروزی منتقل میسازد. این شکست آرام آرام، زمینههای انحلال امپراتوری روم را فراهم میکند و این امپراتوری در چند دهه بعد فرومیپاشد.
سالها بعد، حکیم ابوالقاسم فردوسی با الهام از شخصیت عظیم سپهبد سورنا، رستم دستان را به عنوان یَل سیستان حماسهسرایی مینماید. در حقیقت رستم، پهلوان افسانهای ایرانیان، سپهبد سورنا است. هنر فردوسی علاوه بر احیای زبان فارسی، نهادینهسازی شخصیت این سردار با عظمت ایرانیان است.