یادداشت:
آقای فرماندار! من به نمایندگی از هم نسلانم سالهاست که با پیه سوز کورم بر ویرانه های آبادی ام نشسته و روزنه ای از آینده را می پایم. شما را و چراغ چملی روشنتان از دورتر ها دیدم ، دست به قلم شدم تا درد دل و آه سینه ی دشت های تنهای ممسنی را با ته مانده های کلمات ضعیفم بر شما بگویم شاید از سبزی ای که از دستانتان و روشنی ای که از قلبتان سراغ دارم دشتهامان دوباره سبز و روشن ببینم. از بلوط ها شروع می کنم که دردشان جان کاه تر و آهشان سوزناک تر است. شما مردی از همین دیارید و خوب می دانید بلوط ها سرمایه های ناشناخته و گنج های کهن این دشتهای پهناورند. تقریبا تمامی بلوط های تنومندی که در دشت های ممسنی می بینیم بالای صد سال عمر دارند و گاهاً به بلوط هایی برخواهیم خورد که پانصد یا ششصد ساله اند.